نوشته شده در یک شنبه 8 / 9 / 1392برچسب:
زخم هایم به طعنه میگویند:دوستانت چقدربانمک اند,
,
,
|میگویی دوستت دارم,
,
,
میگویم دوستت ندارم,
,
,
این دروغم به ان دروغت در|کابوس دیدم خواستم به اغوش توپناه ببرم,
,
,
یادم رفته بود ازنبودن توبه خواب پناه برده بودم|یک رنگ که باشی زود چشمانشان رامیزنی،خسته میشوندازرنگ تکراری ات،ای روز هادوره ی رنگین کمان هاست|بهانه گیرزبان نفهم,
,
,
دلم را میگویم!اخرتوراازکجابرایش بیاورم؟!|یادته زیر گنبدکبود دوتادوست بودوکلی حسود؟تقصیرهمون حسودهاشد که حالایکی بودویکی نبود|گاهی دلت انقدرتنگ میشود که اگرخودش بفهمد خجالت میکشد|جلوی بعضی ازخاطره هاباید نوشت:اهسته یاداورده شوید،خطرریزش اشک|به سلامتی دلامون که تنگ کسای میشن که نمیدونن دل چیه,
,
!|دیشب درخواب بودم ناگهان خدادرگوش من گفت:توراچه به عشق؟! گفتم چرا؟گفت:تودرخوابی وعشقت دراغوش دیگری,
,
,
لبخندی زدم وگفتم:خدایااین مخلوق توست,
,
,
!شایدتودرخوابی وخبرازرسم دنیانداری!,
ساعت
14:45 توسط ali
| |